Deprecated: mysql_escape_string(): This function is deprecated; use mysql_real_escape_string() instead. in /home/sabaq/domains/sabaq.net/public_html/engine/classes/mysqli.class.php on line 155 Deprecated: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in /home/sabaq/domains/sabaq.net/public_html/engine/modules/show.full.php on line 242  حضرت سيّدالمرسلين،ابوالقاسم محمّد رسول الله، صلّی الله عليه و سلّم
سبق > طريقت نقشبندي و پيشوايان آن > حضرت سيّدالمرسلين،ابوالقاسم محمّد رسول الله، صلّی الله عليه و سلّم

حضرت سيّدالمرسلين،ابوالقاسم محمّد رسول الله، صلّی الله عليه و سلّم


3 اسفند 1389. نويسنده : sabagh

1. حضرت سيّدالمرسلين، فخر عالم،ابوالقاسم محمّد رسول الله، صلّی الله عليه و سلّم

 

   روزگاری که تاريکی جهل و بت پرستي بر همه جا سايه افکنده بود، عالم هستي در انتظار باران رحمت الهي مي‌سوخت، دست آفرينش ارزنده‌ترين گوهر دريای خلقت را به جهان بشريت عطا فرمود و با تولّد پيامبر، اين انسان کامل، عالم انسانيت، راه کمال پيمود.

   نام شريفش محمّد فرزند عبدالله1 است و به قول اکثر تاريخ نويسان در سحرگاه روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول سال عام الفيل که برابر با چهل و دومين سال سلطنت انوشيروان، شهريار ساساني است در مکه تولد يافت.

   مادرش آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهره بن کلاب مرّه، از سادات قريش، قائد و پيشوای بني زهره بود.

   پيامبر وقتی که چشم به جهان گشود، نگاهش به سوی آسمان بود، مادرش، نوری ديد که همه جا را روشن کرد. پدرش عبدالله پيش از تولد پيامبر وفات يافته بود.

جد وی عبدالمطلب، نام شريفش را محمّد گذاشت که محبوب خدای بود، نخستين بار ثويبه کنيزک عمويش ابولهب و پس از وی حليمه دختر ابوذؤيب سعديه او را شير دادند و رسول گرامی، صلّی الله عليه و سلّم، چهار سال نزد حليمه در ميان قبيله بنی‌سعد به سر برد. آنگاه حليمه وی را به مکه و نزد مادرش بازگردانيد.

آمنه، يگانه فرزندش را به قصد ديدار دايي‌های پدرش عبدالله که در مدينه بودند، بدانجا برد و ام ايمن در اين سفر همراه آنان بود و هنگام مراجعت به مکه، آمنه بيمار شد و در «ابواء» وفات يافت و حبيب خدا را در حالی که بيش از شش سال از سن شريفش نمي‌گذشت، تنها گذاشت.

ام ايمن پيامبر را به مکه باز گردانيد و به جد بزرگوارش، عبدالمطلب سپرد و رسول گرامی تا سن هفت سالگی تحت سرپرستی وی قرار گرفت و چون عبدالمطلب چشم از جهان فرو بست، ابوطالب عموی پيامبر بدين شرف بزرگ نايل گرديد و چون به کار تجارت اشتغال داشت، در سفرهايش به شام، حضرت محمد،صلّی الله عليه و سلّم، را به همراه خويش می‌برد.

   چون آن حضرت، نه يا دوازدهمين بهار زندگی را آغاز کرد، در يکی از اين سفرها هنگامی که کاروان به محلی به نام «بصری» رسيد ، بحيرای راهب علامات پيامبری را در سيمايش مشاهده کرد. آنگاه رو به عمويش نموده گفت: « از او بسيار مواظبت کنيد که پيامبر است» و همواره پاره ابری بر بالای سرش سايه گستر بود. سالها گذشت و پيامبر(ص) بارها به شام سفر کرد و چون يکی از زنان اصيل و توانگر مکه به نام خديجه دختر خويلد بن سعدبن عبدالعزی بن قصی شهرت امانت داری آن حضرت را که به محمّدامين معروف شده بود،شنيد، کارهای تجارتی خويش را بدو سپرد و در سفرهايش به شام، ميسره غلام خويش را همراه او کرد. ميسره درستکاری و امانت داری آن حضرت را مشاهده کرد و چون ماجرا را براي بانوی خويش باز گفت، خديجه خواهان ازدواج با او شد و در سن جهل سالگی به عقد ازدواج پيامبر که 25 سال و اندی از سن مبارکش می گذشت، در آمد.

در سن 35 سالگی رسول اکرم،صلّی الله عليه و سلّم، قبيلۀ قريش به تعمير خانۀ کعبه پرداختند. و در قرار دادن حجرالاسود در محل مناسب، اختلاف پيدا کردند، تا عقيده بر اين قرار گرفت که حضرت رسول، صلّی الله عليه و سلّم، آن را در ديوار کعبه نصب نمايد و پيامبر به دست خود حجرالاسود را در محل فعلی قرار دادند. پيامبر، همواره خلوت می‌گزيد و با خدای بی‌همتا به راز و نياز می‌پرداخت. اغلب اوقات به جبل نور می‌رفت و در غار «حرا » به عبادت مشغول می‌شد و چون زمان وحی نزديکتر  می‌گشت بر هر سنگ و درختی که گذارش می‌افتاد،آن سنگ يا درخت، او را مخاطب ساخته به زبان فصيح می‌گفت: درود بر تو باد اي پيامبر خدا !  و چون باز پس می‌نگريست، شبح يا نقش خيالی به چشمش نمی‌آمد. گاه آوازی می‌شنيد و نوری مشاهده مي‌فرمود ولی کسی را نمي‌ديد، سالهای حياتش به چهل رسيده بود تا اينکه شبی که سياهی آن به فروغ سپيده‌دم می‌پيوست، ناگاه آبشاری از نور به درون غار حرا فرو ريخت و شخصی بر وی ظاهر شده گفت: «يارسول الله، من جبرئيلم و تو پيامبر خدائي، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ ... بخوان به نام پرودگارت... (علق/1) » فرمود: من، خواندن نمی‌دانم.  فرشته باز گفت: بخوان، بخوان قرآن را به نام پروردگارت که آفرينندۀ جهان است و انسان را از علق آفريد. بخوان که پروردگارت کريمترين کريمان است، خدائی که انسان را به وسيلۀ قلم نوشتن آموخت وبه او آنچه را که نمی‌دانست ياد داد.

پيامبر به نزد خديجه بازگشت و آنچه را که بر وی گذشته بود با او در ميان نهاد، او نيز فرمودۀ حضرت را تصديق کرد و نخستين کسی بود که ايمان آورد و با آن حضرت به نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل رفت و او را از ماجرا آگاه ساخت. نوفل فرمودۀ پيامبر را تصديق کرده گفت: آن شخص جبرئيل امين است که بر حضرت موسی(ع) هم نازل شده است.

   نخستين کسانی که بعثت پيامبر را پذيرفته، اسلام آوردند از بانوان خديجه، از مردان ابوبکر، رضی الله عنه، از جوانان علی، رضی الله عنه، و از موالی زيد بن حارثه و پس از آنان بلال و چند نفر ديگر  بودند. در سيزدهمين سال بعثت گروهی از اهالی مکه به مخالفت پيامبر برخاستند تا آنکه حضرت رسول، صلّی الله عليه و سلّم، ناچار به ترک مکه شد و به يثرب مهاجرت فرمود و آنجا را از اين تاريخ «مدينة النّبي» يا «مدينة الرّسول» و به اختصار مدينه ناميدند و اين تاريخ که برابر با سال 622 ميلادی بود رسماً مبداء تاريخ مسلمين قرار گرفت، پس از هجرت، قبلۀ مسلمين تغيير کرد و به جای بيت‌المقدس،کعبه قبله‌گاه گرديد. پيامبر، پس از ورود به مدينه بيش از پيش به نشر شريعت كوشيد و با  کفار به جنگ و مبارزه پرداخت. در سال اوّل هجرت، گفتن اذان در مساجد آغاز شد و در سالهای بعد، جنگ‌های احد، خندق، حديبيه، حنين، و تبوک به وقوع پيوست که در نتيجۀ آنها مسلمين به فتوحاتی از جمله فتح مکه در سال هشتم هجری نائل شدند و به فرمان پيامبر، صلّی الله عليه و سلّم، بت‌ها را شکستند و به تدريج قبائل عرب به اسلام گرويدند و دين مبين اسلام سراسر عربستان را فرا گرفت.

در دهمين سال هجرت، حضرت با گروهي از ياران برای آخرين بار به زيارت کعبه رفت، اين حج را «حجة الوداع» ناميدند. در اواخر صفر سال يازدهم هجری رسول گرامی در خانۀ زينب دختر جحش که همسرش بود بيمار شد و به خانۀ ميمونه همسر ديگرش انتقال يافت. در آنجا همسران ديگر پيامبر، صلّی الله عليه و سلّم، گرد آمدند و با موافقت يکديگر آن حضرت را به خانۀ عايشه انتقال دادند و سرانجام ـ به گفتۀ اکثر مورخين ـ پس از دوازده روز بيماری، در روز دوشنبه 12 ربيع الاول سال يازدهم هجری رحلت فرمود. و پس از انجام مراسم غسل و تکفين در همانجا که روزهای بيماری را گذرانده بود، بستر بيماريش را برداشته و تن مقدّس و پاکش را به خاک سپردند و به علت گسيختن رشتۀ وحی و رحلت بزرگترين انسان روي زمين و مهتر اولاد آدم، جهان سوگوار شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

1. عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصي بن كلاب بن مرة بن كعب بن لؤي بن غالب بن فهر بن مالك بن النضر بن كنانه بن خزيمه بن مدركه بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

 

 

 

به نقل از: سلسلۀ نور

 

 

 

 


بازگشت به صفحه قبل